Dreams_Land

لحظه ای درنگ درسرزمین رویاها

Dreams_Land

لحظه ای درنگ درسرزمین رویاها

چندوقتی است...

چندوقتی هست که اصلا خوب نیستم یعنی نمیتونم خوب باشم ,   تنها چیزی که تواین لحظه ها آرومم میکنه  حرف زدن باخدا توی این خلوت شبهاونه که فقط ازحال من وازحرفای دلم باخبره...اونه که تواین شبا شونه هاشوپناه قلب خسته ام کردهخیلی خسته ام..ازهمه چیز..ازهمه آدما..از عشق..ازدوست داشتن..ازخاطراتم که قلبموبه دردمیارن زندگی من دیگه به خط پایانش رسیده..هیچ دلیلی  برای زندگی نیست بین آدمایی که براحتی  احساستو با قلب سنیگیشون نابودمیکنند..قلب مگه چندبارمیتونه یه حسوتجربه کنه..چنبارمیتونه دوست داشته باشه..چراآدما با بی مسولیتی دربرابراحساسی که توقلب کسی ایجادمیکنند قلبشوتامرزدرهم شکستن پیش میبرن؟ چرا؟

چراهای زیادی توذهنمه!!! که نمیتونم باهاشون کناربیام ...

خدایا امشب بازهم شانه هایت رانیازدارم

نظرات 1 + ارسال نظر
mani چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:31 ق.ظ http://shaeranehayemani.blogsky.com

نظر من اینه باید با یه بنده خدا حرف بزنی ...خدا معمولا پاسخ هایی میده که ما اشتباه برداشت می کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد