-
بدترین سکانس زندگی...
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1394 02:50
یکی ازبدترین سکانسهای زندگی اونجاست که پشیمون میشی ازمحبت هایی که کردی... به کسایی که ارزش خوبی روندارن وفقط باعث میشن تودیگه اون آدم سابق نباشی..!!!
-
گاهی دلت..
پنجشنبه 15 بهمنماه سال 1394 02:41
گاهی دلت ازسن وسالت میگیرد میخواهی کودک باشی،کودکی که به هربهانه ای به آغوش غمخواری پناه می بردوآسوده اشک می ریزد بزرگ که باشی بایدبغضهای زیادی رابی صدادفن کنی ...
-
یک وقتهایی...
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1394 15:12
می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی “تـعطیــل است” و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند……..! حسین پناهی
-
ورای این خانه...
جمعه 2 بهمنماه سال 1394 15:08
ورای این خانه کوچک که معبد مقدس من است پلکانی است از نور که به بام همه دنیا منتهی می شود ما هر روز از فراز آخرین پله تک تک مردم روی زمین را به اسم صدا می کنیم و با صدای بلند به آن ها می گوییم که دوستتان داریم. ورای این خانه کوچک که به اندازه زندگی بزرگ است پنجره ایست که رو به پنجره های همه دنیا باز می شود ما هر روز...
-
من که آدم بدی نبودم....
جمعه 2 بهمنماه سال 1394 13:45
manke ADAME BADI nabodam آهنگ آدم بدی نبودم-alishmas/mehdi jahani-320mp3
-
یه شب دردناک..
جمعه 8 آبانماه سال 1394 15:06
دیشب شب فوق العاده بدی بودواسم،خیلی بدگریه ام گرفته بودوصدای شکستنمومیشنیدم ،ازخداخواستم که بیادکنارم وآرومم کنه،بهش گفتم که چقدخسته ام،چقددلگیرم ازدنیا..یکم بعدش خوابم برد،خواب وحشتناکی دیدم ،یه خواب دنباله دارکه حتی وقتی دوبارازخواب پریدم وبازخوابیدم دقیقاادامه اشودیدم،خواب دیدم که زندگی داشت کم کم همه...
-
این روزا....
پنجشنبه 7 آبانماه سال 1394 16:01
این روزاخیلی دلم گرفته..دلم میخادحرف بزنم اما حتی حوصله حرف زدن باکسی روندارم..حس میکنم شکسته ام،هیچ چیزخوشحالم نمیکنه،خیلی خسته ام اززندگی،اززندگی که هیچ کسی توش درکم نکرد،حوصله درس ودانشگاه واستادوهیچ کس روندارم،خیلی وقته که درست وحسابی نخوابیدم،خیلی وقته که شادبودن روحس نکردم،شایدکلشیه ای باشه ولی الان دلم...
-
چندوقتی است...
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1394 02:11
چندوقتی هست که اصلا خوب نیستم یعنی نمیتونم خوب باشم , تنها چیزی که تواین لحظه ها آرومم میکنه حرف زدن باخدا توی این خلوت شبه اونه که فقط ازحال من وازحرفای دلم باخبره...اونه که تواین شبا شونه هاشوپناه قلب خسته ام کرده خیلی خسته ام..ازهمه چیز..ازهمه آدما..از عشق..ازدوست داشتن..ازخاطراتم که قلبموبه دردمیارن زندگی من دیگه...
-
امشب..
شنبه 20 تیرماه سال 1394 13:49
امشــــــب در تـــــــــنـــهایی ام میــــــــشکنــــم بـــــــــــــی صـــــــــدا وآرامـــــــــــــ این روز هــــــــــا شکـــــــــــــننده تر از هــــــــــــــر روزم دلـــــتنگ تــر از هر دلــــــــــــــتنگی تـــــــــــــــنها تر از هر تنهـــــــــــا نمـــــــــــــیدانم چـــــــــــرا ؟!...
-
بهت!!!
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1394 10:25
نمیدونم ازکجاشروع کنم.. چه زوددنیام عوض شد..انگارهمین دیروز بودکه تمام دنیای من یه آسمون پرستاره بودویه قلم وکاغذ برای نوشتن حرفای دلم.. زمان چه بی سلیقه کاغذدیواری دیواردنیاموعوض کرد.. حالا این منم,یه سایه ازگذشته... چه ساده قضاوت شدم..چه بیرحمانه تفسیرشدم... دلم چشمی میخواهدکه به درونم دیدداشته باشد..وگوشی که...
-
دلم...
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 21:08
دلم نوشتن می خواهد ،دلم بغض می خواهد ،دلم تنهایی می خواهد ، دلم سفر می خواهد... دیگر دلم هیچ کس را نمی خواهد... هیچ دوست و رفیقی هم نمی خواهد... هیچ کس را نمی خواهد که دست روی شانه ام بگذارد و آرامم کند... دلم صدای مردم نمی خواهد... دلم سکوت نمی خواهد ،مناجات نمی خواهد... چای تلخ و نسکافه داغ ،آهنگ عارف و فریدون دلم...
-
اگر...
شنبه 11 مردادماه سال 1393 16:38
اگـــر برای کسی مهم باشی.... او همیشه راهی برای وقت گذاشتن با تو پیدا خواهد کرد... نــه بهانه ای برای فرار...!!! و نه دروغــی برای توجیـــه...!!!!!
-
احمدشاملو...پریا..
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 16:05
زندگینامه احمدشاملو احمد شاملو (زادۀ ۲۱ آذر، ۱۳۰۴ در تهران؛ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه - درگذشت ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ در فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگنویس، ادیب، مترجم ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع است. تخلص او در شعر الف. بامداد بود. سرودن شعرهای آزادیخواهانه و...
-
برای سهراب...
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 23:40
هرکسی سبک وسیاق خاصی ازشعررودوست داره...منم ازمیون همه سبکاشعرنوروبیشترمیپسندم...ازمیون شاعرای سبک نومن عاشق سهرابم....البته کمترکسی هست که شعرای سهراب رودوست نداشته باشه..امامن سهراب روبیشترازشعراش به خاطرشخصیتش دوست دارم...چون حس میکنم نگاه سهراب به دنیاوزندگی متفاوت بود...اون دنیاروازدریچه قلبش میدیدوبه زبان دل...
-
لحظه هایی هست...
چهارشنبه 2 مردادماه سال 1392 16:09
بعضی وقتاهست که آدم دلش میخوادیه جاداشته باشه که باخودش خلوت کنه وحتی برای مدتی کوتاه روحشوازقفس دنیاآزادکنه...حافظیه جاییکه به من خیلی آرامش میده... لحظه هایی هست که فقط من هستم وحافظ ونوای اشعاراو...فضای حافظیه حس غریبی بهم میده...حس میکنم فاصله ی زمین تاآسمان درآنجابرام کوتاهترمیشه...میدونم که این کوتاه شدن هندسی...
-
چه ناباورانه رفتی...
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1392 10:01
وچه ناباورانه ازشهرچشمان من رفتی.... روزهاست که ازخودمی پرسم چرا؟!!!!!!!!! چرااینقدرزود...چرااینقدرناباورانه...؟!!!!!!! روزهاست هرآنکس راکه می گویدتونیستی,باورندارم.... دروغ میگویندمگرنه؟؟؟؟؟؟؟ نمی توانم باورکنم که توراازدست داده ام ,نمی خواهم که باورکنم.... نمی خواهم...... چرانمی آیی وبودنت رادرآسمان غم گرفته نگاهم...
-
تولدت مبارک بدوووووووو
دوشنبه 5 فروردینماه سال 1392 20:41
بدوووو