ورای این خانه کوچک که معبد مقدس من است
پلکانی است از نور که به بام همه دنیا منتهی می شود
ما هر روز از فراز آخرین پله
تک تک مردم روی زمین را به اسم صدا می کنیم
و با صدای بلند به آن ها می گوییم که دوستتان داریم.
ورای این خانه کوچک که به اندازه زندگی بزرگ است
پنجره ایست که رو به پنجره های همه دنیا باز می شود
ما هر روز از آن پنجره
برای مردم دنیا سرود شاد زندگی می خوانیم
برای پاتریس سیاه و خسته در مزارع نیشکر
برای کامیلیا در معدن
برای کاترین و بچه هایش
برای مَتا که کاسه آردی را از زن همسایه یکساله قرض میگیرد
برای عشق فقیرانه چوپانان بنگله
ورای این خانه، این معبد،
روزنه ایست که به خانه خورشید راه دارد
ما خورشید را خواهیم گفت
تا همراه بهار
برای کامیلیا، برای کاترین
برای مَتا
برای عشق فقیرانه چوپانان بنگله طلوع کند.
خانه کوچک من،
خانه خورشید و بهار است
حسین پناهی
خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
6516
لطف دارین دوست عزیز
سلااا م ممنونم بهم سرزدین شماهم وبلاگ خیلی خوبی دارین
اگه با تبادل لینک موافق بودین خبرم کنید مرسییییی