این روزاخیلی دلم گرفته..دلم میخادحرف بزنم اما حتی حوصله حرف زدن باکسی روندارم..حس میکنم شکسته ام،هیچ چیزخوشحالم نمیکنه،خیلی خسته ام اززندگی،اززندگی که هیچ کسی توش درکم نکرد،حوصله درس ودانشگاه واستادوهیچ کس روندارم،خیلی وقته که درست وحسابی نخوابیدم،خیلی وقته که شادبودن روحس نکردم،شایدکلشیه ای باشه ولی الان دلم میخادبخوابم،یه خواب طولانی،یه خوابی که وقتی پاشدم تودنیاش خبرازدردام نباشه،این روزاهیچی قشنگ نیست،حتی نفس کشیدنمودوست ندارم،این روزافقط نفس میکشم همین،سعی میکنم فقط زنده بمونم،گاهی باخودم فک میکنم واقعاچرازندگی میکنم،دنیادیگه باهام چیکارداره،تواین سن وسال واین همه رنج..دلم میخادچشاموببندم وبرم به یه دنیای دیگه،دنیایی که آسمونش ازجنس وفا باشه،آدماش معرفت داشته باشن،عشق توش ازجنس صداقت باشه،واقعی باشه،وقتی عشقوتجربه کردی هیچ وقت ازدستش ندی،این روزاهمه چیزچشاموبارونی میکنه،خیابونا،هوا،آدما..بازم دارم بارونی میشم...بازم بغضم داره سکوت تنهاییمو میشکنه..بازم هوای دلم طوفانی شده،بازم دلتنگی رودارم حس میکنم،دلم خواب میخاد،دلم آرامش میخاد،دلم....