دلم نوشتن می خواهد ،دلم بغض می خواهد ،دلم تنهایی می خواهد ، دلم سفر می خواهد...
دیگر دلم هیچ کس را نمی خواهد...
هیچ دوست و رفیقی هم نمی خواهد...
هیچ کس را نمی خواهد که دست روی شانه ام بگذارد و آرامم کند...
دلم صدای مردم نمی خواهد...
دلم سکوت نمی خواهد ،مناجات نمی خواهد...
چای تلخ و نسکافه داغ ،آهنگ عارف و فریدون
دلم هیچ چیز نمی خواهد...
دلم دیگر حتی تو را نمی خواهد...
دلم قدرت نمی خواهد ، ضعفم نمی خواهد...
دلم کودک نمی خواهد بالغ نمی خواهد والد نمی خواهد...
دلم دین و آیین هم نمی خواهد...
دیگر هیچ چیز نمی خواهد...
اصلا بغض هم نمی خواهد...
اشک هم نمی خواهد...
دلم حتی تنهایی همیشه ام را نمی خواهد...
دلم مرده است!!!
و مرگ دیگر هیچ چیز نمی خواهد!!!!!
جز مشتی خاک برای محو شدن ...
اگـــر برای کسی مهم باشی....
او همیشه راهی برای وقت گذاشتن با تو پیدا خواهد کرد...
نــه بهانه ای برای فرار...!!!
و نه دروغــی برای توجیـــه...!!!!!
زندگینامه احمدشاملو
هرکسی سبک وسیاق خاصی ازشعررودوست داره...منم ازمیون همه سبکاشعرنوروبیشترمیپسندم...ازمیون شاعرای سبک نومن عاشق سهرابم....البته کمترکسی هست که شعرای سهراب رودوست نداشته باشه..امامن سهراب روبیشترازشعراش به خاطرشخصیتش دوست دارم...چون حس میکنم نگاه سهراب به دنیاوزندگی متفاوت بود...اون دنیاروازدریچه قلبش میدیدوبه زبان دل ترجمه میکرد...همینه که حس میکنی اینقدبهش نزدیکی...صداقت کلامی که تواشعارسهراب موج میزنه آدم روبه لحظه ای میبره که بتونی تک تک کلماتش رولمس کنی...وقتی شعرای سهراب رومیخونم بوضوح میبینم که تواون لحظات روحش پایبندزمین نبوده..من ازمیون شعرای سهراب..صدای پای آب روخیلی دوست دارم چون خوندنش بهم آرامش میده..به نظرمن سهراب کوتاه امازیبازندگی کرد....
صدای پای آب
اهل کاشانم
روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی
مادری
دارم بهتراز برگ درخت
دوستانی بهتر از آب روان
و خدایی که دراین نزدیکی
است
لای این شب بوها پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب روی قانون گیاه
من
مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه مهرم نور
دشت سجاده من
من
وضو با تپش پنجره ها می گیرم
در نمازم جریان دارد ماه
جریان دارد طیف
سنگ
از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می
خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو
من نمازم را پی تکبیره
الاحرام علف می خوانم
پی قد قامت موج
کعبه ام بر لب آب
کعبه ام زیر
اقاقی هاست
کعبه ام مثل نسیم باغ به باغ می رود شهر به شهر
ادامه شعردرادامه مطلب
ادامه مطلب ...بعضی وقتاهست که آدم دلش میخوادیه جاداشته باشه که باخودش خلوت کنه وحتی برای مدتی کوتاه روحشوازقفس دنیاآزادکنه...حافظیه جاییکه به من خیلی آرامش میده...
لحظه هایی هست که فقط من هستم وحافظ ونوای اشعاراو...فضای حافظیه حس غریبی بهم میده...حس میکنم فاصله ی زمین تاآسمان درآنجابرام کوتاهترمیشه...میدونم که این کوتاه شدن هندسی نیست بلکه نزدیکترشدن زمین دلم به بیکران آسمان وجودخداست....
اینم عکسی که تویکی ازشبای خلوت دلم باحافظ ازحافظیه گرفتم...ناگفته نمانداین عکس منویادحال وهوای حافظیه میندازه وخیلی دوسش دارم...
این گوشه ای ازخلوت من بود خلوت توکجاست؟؟؟؟؟
وچه ناباورانه ازشهرچشمان من رفتی....
روزهاست که ازخودمی پرسم چرا؟!!!!!!!!!
چرااینقدرزود...چرااینقدرناباورانه...؟!!!!!!!
روزهاست هرآنکس راکه می گویدتونیستی,باورندارم....
دروغ میگویندمگرنه؟؟؟؟؟؟؟
نمی توانم باورکنم که توراازدست داده ام ,نمی خواهم که باورکنم....
نمی خواهم......
چرانمی آیی وبودنت رادرآسمان غم گرفته نگاهم فریادنمی زنی؟؟؟
چرا نمی آیی ومراازاسارت لحظه هایی که نبودت رابه تصویرمی کشندآزادنمی کنی؟؟؟
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیاوبازبه شهرچشمانم سری بزن...برایت ازاشکهایم دریایی ساختم وازتاروپوددلتنگیهایم قایقی...
همه جیزبرای آمدنت آماده است...دریا...قایق...
پس چرانمی آیی؟؟؟
بیاومراازاین کابوسی که ازآن بیدارنمی شوم بیدار کن...
بیا....
یادته همیشه صدات می زدم کوچولو...یادته ؟؟؟
میدونی حالاچی صدات میزنم؟
فرشته کوچولو
آره فرشته کوچولو....
فرشته کوچولویی که قدم به زمین گذاشت تاقلب پاکش رومهمون دلهای ماکنه..
فرشته ای که زیباوبی بهانه پله های رسیدن به خداروطی کرد...
کاش می دانستم که بارآخریست که تورامی بینم..
کاش میدانستم که دیداردوباره ای نصیبم نمی شود......
تالحظه ای فقط لحظه ی بیشتردرچشمانت خیره می ماندم...
تابه زبان می آوردم دنیایی راکه دوستت داشتم..
ای کاش...اماافسوس که...
فرشته کوچولوی من بااینکه الان بین من وتویه دنیافاصله است
امابودنت راحس می کنم
چون فاصله دورت نمی کندوقتی درخوبترین جای اندیشه ام جای داری...
همیشه مهمان خاطراتم می مانی...
همیشه...